فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۸

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت²⁸

وسط راه به سرم زد یکم شیطونی کنم واسه همین نرفتم خونه و پیچیدم سمت شهر بازی .

ات ویو *
تو ماشین نشسته بودیم که کوک یهو نگه داشت وقتی جلوم رو نگاه دیدم جلوم خونه نیست .
کوک : پیاده شو
ات : اینجا کجاست
کوک : پیاده شو بریم میفهمی
وقتی پیاده شدم فهمیدم اومدیم شهر بازی
ات : شهر بازیییییییییی
از خوشحالی و ذوق پریدم بقلش و لپش رو یه بوس گنده کردم
کوک داشت با تعجب نگام میکرد
ات : منتظر چی هستی بدو بریم دیگهههه

با کوک رفتیم کلی بازی کردیم تقریبا همه ی وسیله هارو سوار شدیم که رسید به چرخ و فلک
ات : کوک میخوام چرخ و فلک هم برم
کوک : بیا بریم پس که دیگه حسابی خسته شدم

توی چرخ و فلک *
داشتم بیرون رو نگاه میکردم از این زاویه چقد شهر بازی قشنگه
همینجور که نگاه میکردم کوک شروع کرد به حرف زدن
کوک : ات ۳ روز دیگه تولدت هست چی دوست داری برات بگیرم ؟
ات : نمیدونم بهش فکر نکردم شاید حالا بعدا یچی به ذهنم رسید
کوک : باشه پس تا شب بهم بگو
ات : حله

به بالاش که رسید خواستم پایین رو ببینم اما ارتفاع خیلی زیاد بود منم ترس از ارتفاع داشتم سریع رفتم عقب
کوک : چیه کوچولو از ارتفاع می‌ترسی؟ ( پوزخند )
ات : ...

خب خب اینسری میخوام دیگه میخوام شرط بزارم خیلی داره بهتون خوش میگذره
۲۵ لایک
۱۵ کامنت
دیدگاه ها (۴۳)

کدوم پول اونا از صفر شروع کردن

کمپانی های مختلف

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۷

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۶

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۳۰

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط